اولین قدمهای محمد امین جون
22/03/2013 سلام دنیای مامان
امروز اومدم بایه خبر خوب . در اولین روز سال 92 یه عیدی قشنگ بهمون دادی . و اونم این که در سن 11 ماه و 15 روزگی اولین قدمهای کوچیکتو رو زمین گذاشتی و 2-3 قدم به تنهایی راه رفتی. هورااااااتا قبل از اون همش دستاتو میگرفتیم و دور و بر خونه راه میبردیمت وتو هم خیلی دوست داشتی و ذوق میکردی . حتی این اخرا از بس مهارت پیدا کرده بودی فقط با یه دستت انگشتمونو میگرفتی و تاتی میکردی . تا اینکه دیشب که دوست بابایی برای عید دیدنی اومده بودن پسرشون علی کوچولو هی تو خونه میچرخید و اینور و اونور میرفت و تو هم از اون جایی که بچه ها رو خیلی دوست داری و هرجا برن دنبالشون میری چهار دستو پا دنبالش می رفتی . وقتی اونا رفتن بابایی طبق معمول روزای قبل میخواست راهت ببره که تو به محض ایستادن پاهاتو تند تند جلو عقب بردی عین راه رفتن . بعدشم وقتی یه چند قدم راه رفتی 2-3 قدم مونده به مبلا دست بابایی رو رها کردی و بقیه راهو خودت به تنهایی طی کردی و خودتو رو مبلا انداختی .
بابایی با دیدن این صحنه با خوشحالی منو صدا کرد منم بدو بدو از اشپزخونه اومدم و تا دیدم این لحظه قشنگو از خوشحالی مونده بودم چیکار کنم بغلت کردم و بوست کردم ولی باورم نمیشد پسر کوچولوی ما داره راه میره و پاهای کوچیکشو رو زمین میزاره و از این به بعد قراره با قدمهای خودش دنیا رو لمس کنه.
از بس راه رفتنت بامزه و شیرین بود و اصلا از دیدنش سیر نمیشدم یکی دو بار دستتو گرفتم و یه قدم میبردمت و دستتو رها می کردم و از پشت سرت هواتو داشتم تا بقیه شو خودت بری . تو هم چند قدم میرفتی و من حسابی حال میکردم . وقتی خسته میشدی رو زمین مینشستی وبقیه رو چهار دستو پا میرفتی .
خدارو شکر میکنم که این لحظه رو بهمون نشون داد. نمیدونی منو بابایی چقدر دوست داشتیم این لحظه رو ببینیم و همیشه جثه کوچیک تو رو در حال راه رفتن تصور میکردیم .
از خدا میخوام کمکت کنه همیشه قدمهاتو در راه خیر و هر انچه که خوبه و مورد رضای خداست بذاری و زندگیت پر از اتفاقات خوب و خوشحال کننده باشه نازنینم.