محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

امانت خدا

تربیت مذهبی کودک 3 ساله

08/03/2015  در روایتی از قول امام صادق (ع) اومده که چون فرزند 3  ساله  شد به او هفت مرتبه بگویید که لا اله الا الله بگوید ،  3 سال و هفت ماه شد به او بگویید که هفت مرتبه بگوید محمداً رسول الله  و وقتی که 4 سالش تمام شد 7 مرتبه بگوید : صلی الله علی محمد و آله، این نکته نشان می دهد که یکسری از آموزش ها حتی در اون 7 سال اول مبانی است که آموزش های بعدی در مدارس، بر این مبنا استوار می‌شود و جهت پیدا می کند. اگر دقت کنیم می بینیم که عصارۀ این آموزش ها بر مبنای توحید و نبوت است که در حقیقت فرزندان ما بفهمند که در نهایت...
16 اسفند 1393

شیرین سخن

17/01/2015 سلام قشنگم      این روزا تو صحبت کردن پیشرفتهای چشمگیری داشتی که البته ادامه داره. هر روز و هر لحظه با کلمات و جملاتی که به زبون میاری و نشون از درک و فهم بالای تو داره مارو شگفت زده میکنی.  اینقد  قشنگ و ناز حرف میزنی که نگو . و هر کسی که باهات هم صحبت میشه چه از پشت تلفن چه رودر رو حسابی ذوق میکنه و میخنده و تو رو تحسین میکنه. وقتی تلفن زنگ میخوره بدو بدو میری گوشی رو برمیداری و بلند سلام و احوالپرسی میکنی . (سلام خوبی  ?چه بخر (چه خبر) ? سلامتی ? کجایی ? چه میکنی ? و....) بعدش حال تک تک اعضای خانواده رو هم از کسی که پشت خطه میپرسی.... برای همه شعر...
27 دی 1393

خداوندا...

06/01/2015 پسر شیرینم این متنو بخاطر بسپار و هیچگاه فراموش نکن که خدای مهربانی داریم  که همیشه با ماست و هیچوقت تنهامون نمیذاره. خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را  مبادا گم کنم اهداف زیبا را  مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت  مرا تنها تو نگذاری  که من تنهاترین تنهام , انسانم خدا گوید  : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم  تو ای والاترین مهمان دنیایم  تو ای انسان ! بدان همواره آغوش من باز است  شروع کن ... یک قدم با تو  تمام گامهای مانده اش با من... ...
17 دی 1393

1000 روزگی

02/01/2015 سلام شازده پسر ما  امروز اومدم با دوتا تبریک ویژه  اول سال جدید میلادی رو به تو گل پسرمون تبریک میگم و سالی پر از خوشی برات آرزو میکنم . این پنجمین سالیه که منو بابایی در کنار هم و در کشور آلمان زندگی میکنیم و خدارو شکر سه ساله که تو هم در کنارمون هستی و باهمدیگه سال جدید رو آغاز میکنیم . از خدا میخوام سالهای سال در کنار هم شاد و خوشبخت زندگی کنیم .  جونم برات بگه همونطور که میدونی اینجا مردم  سال جدی میلادی رو با نورافشانی شروع میکنن که  هر سال ساعت 12 شب اخرین روز همه جای شهر نور افشانی میشه.  راستش پارسال و سال قبلترش شما خیلی کوچیک بودی و حتی موقع نور افشانیها تو خواب ...
13 دی 1393

دل نوشته

26/12/2014  سلام قندعسل مامان در این اخرین روزهای سال 2014 میلادی وقتی به یکسال گذشته نگاه میکنم درمیان خاطرات ,  دل نگرانیها و اندوهها وترس از اینده ای نامعلوم خودنمایی میکند اما شادیها و لبخندهایی که از وجود تو لحظه به لحظه به لبهامان نشست بسی پررنگتر است و استوارترمان میکند برای تلاش و رسیدن به زیباییهای اینده . پسر شیرینم این را بدان که بزر گترین و زیباترین اتفاق   زندگیمان هستی و وجودت همواره گرمی و عشق را در این روزهای سرد به زندگی و قلبمان میدهد و هر ثانیه از شوق هزاران بار خدارا شکر میگوییم و از او میخواهیم تمام زندگیت سرشار از شادی و لبخند وخوشبختی باشد و هرگز  نگرانی و اندوه در...
5 دی 1393

پسرخاله محمدامین

14/12/2014 سلام پسر شیرینم    اومدم با یه خبرخوش ... امروز نی نی خاله سمیه بدنیا اومد .   دوست جدید تو و همبازیت وقتی بریم ایران. اسمشم گذاشتن محمدمتین ...   یه پسر نازو شیرین مثل خودت . امیدوارم شما دوتا دوستای خیلی خوبی برای هم بشین . اینم عکس عزیز دل خاله ... وقتی خاله زهرا عکس محمدمتین جونو برام فرستاد حسابی ذوق زده شدم و با شنیدن صدای گریه بامزه ش از تلفن اشک شوق تو چشام جمع شد و البته حسرت برای اینکه ازشون دوریم و نمیتونیم نی نی خاله جونو ببینیم و بغل کنیم. برای اینکه اروم بشم رفتم سراغ عکسا و فیلمای نوزادی و کودکیت  و کلی تجدید خاطره برام شد. ا...
23 آذر 1393

شروعی دوباره

01/12/2014   سلام زندگی مامان  از اخرین باری که اینجا اومدمو برات ازشیرینکاریها و شیرین زبونیهات گفتم خیلی میگذره . چیزی حدود یکسال . میدونی جیگرگوشه مامان تو این مدت اتفاقات زیادی  واسه مون افتاد که از همه مهمتر مریضی بابا یی بود که حسابی نگرانم کرده بود بطوریکه حالو حوصله برای هیچ کاری نداشتم .  و بالاخره بعد از گذشت چند ماه تحمل این بیماری خداوند لطفش رو شامل حال مون کرد وبابایی خوب شد و روز به روز بهترو بهتر ... عزیزک مامان تو هم تو این چند ماه روز به روز بزرگترو شیرینتر شدی و همواره در تمام این مدت که نگرانی و غصه تو دلم خونه کرده بود تنها با خند ه ها و شیرین زیونیهای تو دلم شاد میشد ولبخند به لبم...
10 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امانت خدا می باشد