محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

امانت خدا

بوی بهار

  06/03/2013 سلام شیرینی زندگی ما این روزها که فصل سرد اما زیبای زمستان داره به اخرای خودش نزدیکتر میشه بوی بهار و عید همه جارو پر کرده . با تموم شدن فصل سرما و رسیدن بهار سرسبز سال 91 به پایان میرسه و جای خود رو به سال 92 میده .  و بار دیگر طبیعت زندگی و نو شدن رو از سر میگیره . سالی که گذشت برای من یکی از بهترین سالهای عمرم بود چرا که در اغازین روزهای این سال یعنی 20 فروردین من تو زیبا فرشته ی کوچکم رو در اغوش گرفتم و مسئولیت مهم مادرشدنم اغاز شد. خدایا شکرت بخاطر این هدیه بزرگ... سال 91 با همه تلخیها و شیرینی هاش به پایان رسید و هممون این روزها و مخصوصا لحظه تحویل سال نو ارزوهای قشنگ ز...
27 اسفند 1391

فقط یه قدم مونده تا....

08/03/2013 سلام گل باغ زندگی مامان اول از همه 11 ماهگیت با هزاران هزار بغل عشق و محبت و مهربونی مبارک باشه. عزیزکم فقط یک قدم مونده تا اولین سالروز اون لحظه پاکی که دنیا افتخار لمس وجود کوچک و معصوم تو رو در خودش احساس کرد. شیرینی زندگی ما! چی بگم از شیرینکاریها و شیطونیات که روز به روزبیشتر میشه و تعجب و صد البته خوشحالی مارو بیشتر میکنه. حسابی پر جنبو جوش و فعالی و در حال سردر اوردن از همه چیز. تازگی یه کار جدید نه چندان خوب یاد گرفتی اینکه هرچی دستت میادو پرت میکنی . وقتی ما میگیم پسرم نکن کار بدیه تو فقط میخندیو ددد یی میگی و به کارت ادامه میدی. خیلی بامزه و دوست داشتنی میشی وقتی رو زانوات میشی و بالاتنه ...
18 اسفند 1391

تولد یگانه جون

03/03/2013 سلام پسر شیرینم امروز باید با همدیگه به یگانه جون تولدشو تبریک بگیم. یگانه دختر عموی توئه  که سه سال از تو بزرگتره و امروز 4 ساله میشه. یه دختر شیرین و ناز و باهوش که هر چه از هوش و استعدادش بگم بازم کمه .  اون به همراه خانواده اش تو ایران زندگی می کنه و ما از اونا دوریم. یگانه جون ! عزیزم تولدت مبارک  الهی سالهای سال سلامت و خوشحال و خوشبخت در کنار مامان و بابا زندگی کنی خانومی .  ایکاش میتونستیم نزدیکشون باشیم تا شما با همدیگه  دوست میشدین و  بازی میکردین و تو هم شعرهای قشنگی از او یاد میگرفتی  ... . ولی  خب سرنوشت اینطوریه که ما باید از هم دور باشیم و در ارزوی دیدار ...
12 اسفند 1391

بالاخره صدام زدی

27/02/2013 سلام گلم امروز خیلی خوشحالم چون کلمه ای رو که مدتهاست منتظرم بگی امروز ازت شنیدم . وقتی توی تختت داشتی بازی میکردی و صداهای جور واجور در میاوردی بین اون صداها اولش فکرکردم که اشتباهی شنیدم.... اما وقتی نگات کردم تو هم داشتی به من نگاه میکردی و می خندیدی و گفتی ... ماما. این بار مطمئن شدم و حسابی ذوق زده شدم و اومدم بغلت کردم و بوسه بارانت کردم .   باورم نمیشد . با تمام وجودم احساس کردم داری منو صدا میکنی .   بعدش هر کاری کردم تا دوباره تکرار کنی تو میخندیدی و در عوض میگقتی بابا / دادا /  نانا.... خب ... هرچند یکی دوبار بیشتر نگفتی ولی حسابی هیجان زده ام کردی .من همچنان منتظرم که به این ن...
9 اسفند 1391

اندر احوالات این روزها

22/02/2013 سلام همه وجود مامان   این روزها بادیدن حرکات و شیرینکاریات نشون میدی که ماشالله بزرگ شدی وواسه خودت دیگه اقا شدی .هر روز که میگذره با خاطره روزهای قبلت ودل تنگی واسه اونها و در ارزوی روزهای اینده و شیرینکاریهای بعدی تو زندگی میکنیم . راستش قشنگم گاهی که دلم واسه این 10 ماه گذشته از اولین روزهایی که لحظات زندگیمون با وجود تو رنگین شد تا به امروز که لحظه ای دوری از تو برامون غیر ممکنه تنگ میشه با دیدن عکسها وفیلمهای تو در ماههای قبل شاد میشم و جدی جدی باورم میشه که تو داری بزرگ و بزرگنر میشی... هرگز یادم نمیره وقتی منو بابایی برای اولین بار خنده شیرین و معصومانه تو رو دیدیم چقدر ذوق زده شدیم حتی اشک تو چشمای بابا...
4 اسفند 1391

روز به روز شیطون تر

16/02/2013 سلام فسقلی مامان اول از همه باید بگم منو ببخش مامانی که دیر به دیر میام و از شیرینکاریات و حتی شیطونیات مینویسم. راستش به خاطر اینه که تموم وقتمو تو پر کردی و همش در خدمت توام و اصلا به هیچ کار دیگه ای نمیرسم . ماشالله هر چی بزرگتر میشی فضولیات و شیطونیات هم بیشتر میشه و به وسایل خونه کنجکاوتر میشی و ما باید بیشتر و بیشتر مواظبت باشیم. تقریبا همه وسایل روی کمدارو که دستت بهشون میرسید و مخصوصا اونایی که خطرناکه رو جمع کردیم و بالا گذاشتیم تا دور و برت خالی بشه و تو راحت تر به خونه گردیت ادامه بدی. اما تو هرچه که قدت بلندتر میشه تلاشت برای رسیدن به وسایل بالا هم بیشتر میشه . و اون روز که به اونا برسی .... دیگه باید کلا ا...
28 بهمن 1391

محمد امین 10 ماهه شد

08/02/2013 سلام نازنازی مامان 10ماهگیت با هزاران هزار بوووووس مبارک . چقدر زود این 10ماه گذشت. خوشحالم از اینکه 10 ماه پر از شادی و خوشحالی . پر از برکت و رحمت و پر از عشق و محبتو در کنار هم گذروندیم و ان شاالله سالهای سال همینطور به همین زیبایی بگذره.  انگار همین دیروز بود که برای اولین بار صورت ماه و معصوم تو رو دیدم و از شدت شوق نمی دونستم بخندم یا گریه کنم و تا مدتها باورم نمیشد صاحب یه پسر کوچولوی ناز و شیرین شدم. از بس کوچولو و با مزه بودی هر جا میرفتیم وحتی تو کوچه خیابون همه نازت میکردن ومیگفتن چقدر کوچیک و شیرین و نازه... خلاصه یه طوری ابراز احساسات می کردن. اگه خدا بخواد 2 ماه دیگه هم...
20 بهمن 1391

یه شب سخت

02/02/2013  سلام جگرگوشه مامان یه چند روزیه به خاطر دندونات داری اذیت میشی وهرچی دستت میادو میکنی تو دهنت و با شدت و حرص تمام با دندونات فشارش میدی. یا همش دندوناتو رو همدیگه می ساوونی و اینا نشون از اینه که لثه هات میخاره. بدتر از همه اینکه شبا تو خواب بی تاب میشی و هی خودتو این پهلو و اون پهلو می کنی یا رو شکم می خوابی ولی انگار تو هیچ حالتی اروم نمی گیری و یه چیزی اذیتت می کنه.میدونم عزیزکم درد داری ولی کاری از دست ما بر نمیاد و فقط با چهار قل و ایه الکرسی خوندن و دعا کردن به خدا میسپاریمت وازش میخوایم کمکت کنه طاقت بیاری واین دردو راحت تر بتونی تحمل کنی .تا این مرحله هم به خوبی بگذره.   اما دیشب به هرسه ت...
14 بهمن 1391

محمدامین در اینه

31/01/2013 سلام قشنگم هر وقت اینه میبینی خوشحال میشی وکارای شیرینی میکنی منم امروز برات یه عالمه عکس از شیرینکاریایی که جلوی اینه  انجام دادی اوردم امیدوارم خسته کننده نباشن برات . تو هی دلبری میکردی و من هی عکس گرفتم. سلام تو کی هستی????   هههههه چه جالبه هر کاری من میکنم تو هم تکرار میکنی.... خب اگه راست میگی ...من میتونم بخوابم تو هم میتونی???   بقیه عکسات تو ادامه مطلبه .یادت نره ببینی. ...
12 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امانت خدا می باشد